هڪ ڪتبو خاش ۽ سراوان(3)
جي وچ واري ڳوٺ گوشت ۾ آهي. اهو ڳوٺ پهاڙ جي
پهلوءَ ۾ نهايت سرسبز نخلستان آهي. وهندڙ ڪاريز جي
منهن وٽ مير صاحب هي ڪتبو هنيو آهي:
شهه دين و دنيا علي ولي وصي وفي جانشين نبي
قدمهاش برباز ويي شدسوار کزو بازوي شرع شد استوار
قايله نواب امير محمد معصوم الحسيني النامي تخلصاً والبکري
مکناً پٿر جي ڪناري تي عبارت آهي:
”در وقتي که از هند برسالت ايران آمده بود، اينجا رسيد، 1031
هزار و سيزده“
اهو ياد رکڻ گهرجي ته اهو پهريون ڪتبو آهي، جنهن ۾ مير معصوم جي
زبانيءَ حضرت خليفه ”چهارم“ رضه جي افضليت بيان
ٿيل آهي.
گوشت ڳوٺ جا باشندا انهيءَ پٿر کي متبرڪ سمجهي انهيءَ جي زيارت
ڪندا آهن، دعائون گهرندا آهن ۽ باسون باسيندا آهن
۽ جانورن جي قرباني ڪندا آهن.
مير جو ٻيو ڪتبو ”ڪوهڪ“ ڳوٺ جي قلعي ۾ هڪ مقبري تي لڳل آهي.
انهيءَ مقبري کي ”ڪوهڪ“ جا باشندا برڪت ۽ ڪرامت ۽
صاحب ولايت جو مدفن سمجهي، ان جي زيارت لاءِ
ايندا آهن، ڪيتري وقت کان اهو ڪتبو مقبري مان غائب
آهي(1).
ڪتبي جي عبارت کي مجله ”يادگار“ ۾ ”بلوچستان“ جي
جغرافيه واري مضمون ۾ نقل ڪيو ويو آهي. عبارت هن
ريت آهي؛
ساقي از اين باده که داري بجام
فيضن رسا شو بسوي خاص و عام
قايله نواب مير محمد معصوم الحسيني البکري. در و قتيکه از
هندوستان برسالت ايران آمده بود اينجا رسيد سنه
1013 هه(2).
مير صاحب بلوچستان جي ذريعي زاهدان کان ٿيندو، انهيءَ دور جي
سنڌي بلوچستان ۾ داخل ٿيو، جيڪو سرڪار بکر جي زير
اثر هو ۽ جتان جو پاڻ مڪين ۽ جاگيردار هو.
هندستان جي تاريخ جو اطلاع: هندستان جي تاريخ ۾ مير صاحب جي آمد
جو انداراج سرڪاري طرح اڪبر نامه ۾ هن ريت آهي؛
”مير معصوم بکري (که به سفارت ايران نزد شاهه عباس رفته بود)
آمده بدولت ملازمت رسيد و نامهء واليء ايران و
مکتوبي (که عمهء شاه بحضرت مريم مکاني نگاشته بود)
از نظر اقدس گذرانيد“(1).
مريم مڪاني بلقيس بيگم جي ماءُ ۽ ڀيڻ ايران ۾ رهنديون هيون، جن
سان سندس خط و ڪتابت ٿيندي رهندي هئي. مير صاحب
شاهه ايران جي پڦي زينت بيگم (همشيره شاهه طهماسپ)
جو خط مريم مڪانيءَ ڏانهن آندو هو(2).
مير صاحب جي پهچ جو اطلاع هندستان اندر سندس ڪن ڪتبن مان به ملي
ٿو جهڙوڪ؛ شيخ حميدالدين ناگوريءَ جي مقبري تي مير
بزرگ جي هيٺئين ڪتبي جي عبارت مان ظاهرآهي؛
”درجين مراجعت از ايران در ملازمت نواب امير محمد معصوم نامي
باينجا رسيد و ابن چند بيت از خمسهء ايشان، که
درين ولا باتمام رسانيده بودند، تحرير نمود در سنه
1013 هه “(3)
خط جو متن: مير صاحب شاهه عباس وٽان اڪبر جي خط جو جواب هن ريت
آندو، جيڪو پڻ لفاظيءَ ۽ عبارت آرائيءَ تي مشتمل
آهي:
”کتابت از جانب نواب اشرف اقدس ارفع همايون شاهي شاهه عباس
مرحوم مغفور به جلال الدين اکبر پادشاه هند مصحوب
مير محمد معصوم بکري از ايروان فرستاده شد؛
بهترين فضلي که طوطيءَ ناطقه در بوستان بدايع آفزينش و شکرستان
مجامع دانش و بينش زبان به بيان آن آرايد، اظهار
حمد و سپاس درگاه احديت و ذکر قعت و منقبت حضرت
رسالت عليه و آله افضل الصلوت والتحيته است، اما
طي آن بيد ابر قصور الفاظ و عبارات و نقصان مجازات
و استعارات اوليست، چه در معرض اداي چنين مد عايي
در آمدن خود را مورد توبيخ و عرضهء تشنيع ساختن
است. لاجرم بحڪم ”العجز عن درک الادراک ادراک“
عنان بکران انديشه از قطع اين وادي حيرت افزا
بجانب دعا که، بهترين هديهء دوستان بي رياست،
انضراف داده بمراسم تهنيت نصرتي که از اثر اخلاص
محبان و منسوبان آن آستانهء ثريا مکان را رخ
نموده، شرح فتوحاتي که بيمن همت اکسير خاصيت مخلص
صافي طويت را روي داده، وبنا برمقدمهء که در
ملاطفهء سامي مندرج بود، اظهار آن موجب ابتهاج
خاطر خورشيد انجلاءِ بندگان سپهر اعتلا خواهد بود
ميپردازد، الحمدالله تعاليٰ و تقدس! که نهال آمال
اولياعه دولت بي زوال به ثمرهء فتح و فيروزي بارور
گشته، مذاق جان چاشني گير حلاوت آن شده، سجدات
شکراز صميم دل بتقديم رسيد. اميد که همواره اسباب
سلطنت و کمراني و موجبات نصرت و کشورستاني در
تزايد و تضاعف باد. واز ميامن الطاف الاهي و حسن
ارتباط و التفات صوري و معنوي وارئي و مکتسبي حضرت
عالم پناهي ازينجانب نيز شاهد هر مقصودي که در
آيينهء ضمير محبت تاثپر پرتو جمال مي اندازد، با
حسن وجوه آغوش مراد جلوگاه آن مي شود.
مصداق اين مقال، فتح ولايت آذربايجان و قلاع آنست، تفصيل اين
اجمال آنکه پر ضمير خورشيد نظير ظاهر خواهد بود
که، سلاطين روم بانواب عليسين آشياني شاه بابا ام
انارالله برهانه ارکان مصالحه و معاهده را بايمان
استحکام داده بودند که نسلاً بعد نسل فيمابين
مخلافت نبوده باشد و سلطان بايزيد را با اولاد که
از واله خود سلطان سليمان روي کردان ئشته بدين دود
مان ملتجي شده بود بجهت ملاحظه تقض عهد و پيمان
بفرسنادهاي ايشان سپردند.
باوجود اين مقدمات، بعد از سنوح قضيه بندگان رضوان مکان، بمجرد
في الجمله اختلال احوال طوايف جليلهء قزلباش ايشان
فرصت يافته متوجه تسخير آذر بايجان و شيروان گشتند
و بعضي محال ا که در آن ايام بنواب جنت بارگاه باز
گذاشته بودند، باديگر محال متصرف شدند، وچون از
بارگاه صمديت رجوع امر خطير سلطنت بدين صادق
العقيده شد، بواسطهء رفاه حال خلايق و عبادالله
قواعد عهد و پيمان بدستور مؤکد و مشيد گشت، و
قلعهء نهاوند که درميان ممالک محروسه واقعست، در
تصرف جماعت روميه بود، بنا بر تشييد مباني صلح و
صلاح متعرض آن نشد، و هرچند بديشان اعلام تخريب آن
مينمود، اثري بجز اهمال و اغفال مشعر بر عدا صداقت
و انتهاز فرصت که شيمئه ذميئه آن طايفه است نميشد،
ناموس سلطنت متحمل اين بار نشده، ايالت پناه شوکت
دستگاه حسن خان حاکم همد آن رابحکم:
کاري که بعقل بر نيايد
ديوانگي در آن ببايد
بتسخير و تخريب آن مامور فرموده در اندک فرصتي مسخر شد، و بعد
ازان عنان فيروزي عيان از اصفهان بعزم تسخير ممالک
فتح المسالک آذربايجان و مابقي الکاءِ مورثي معطوف
داشته چهل روزه راه رادر عرض نه روز ايلغار کرده
دارالسلطنهء تبريز مضرب سرادقات اقبال شد، و
پاشاي انجاکه با لشڪر گران برسر اکراد آن حوالي
رفته بود، واقف گشته بارادهء آنکه خود را بقلعهء
دارالسلطنئه مزبور تواند انداخت، بمقابل عساکر
فيروزي مند در آمد. اسير و دسگير شد، و قريب بده
هزار سوار از مخالفان طعمهء شمشير غازيان شير شکار
گشت.
موميابي همه دانند کرا خرج شود
هر کجاپشه به پهلو زدن آيد با پيل
غازيان نصيري مش بمحاصرهء قلعهء مزبور مامور شده در بيست روز
آنچنان که قلعه را، مشحون بدو هزار توپ، و پنجهزار
تفنگ، و صد هزار من باروط، و ده ساله آذوقه از هر
جنسي، و ديگر آلات قلعه داري بود، بتحت تصرف
درآوردند، و ازآنجا عازم قلعهء نخجوان و ايروان و
ساير قلاع آذربايجان که همگي مملو از مردان کاري و
اسباب قلعه داري بود، گشته. حکام و مستحفظان قلاع
تاب صدمت و صولت نيا ورده، جميع قلع را انداخته
در قلعهء ايروان که محکمترين حصون آن ديار در
حصانت و متانت مشهور روزگار و مشتمال برچهار قلعه
و حصارست اجتماع نمودند، ديو غيرور حصن دماغ پر شر
و شور ايشان را مسخر ساخت، و بمحکمي حصار شان
فريفته بوادي عصيان انداخت. وچون موضع مذکور در
قديم، سرحد ممالک محروسه بود، بعد از فتح آن تسخير
گنجه و شيروان باسهل وجوه ميسرشد. رايات جلال
بنصرت و اقبال در آنموضع نزول اجلال فرموده
بمحاصره و تسخير اشتغال نمود، و مدت هفتماه علي
الانصال استمال آلات جنگ و صدمات توپ و تفنگ در
کار بود.
درين اثنا سيادت و امارت پناه، معتمدالخاقاني مير محمد معصوم
خان ورود عزت نموده صفوت نامهء گرامي که مخبر از
فتوحات گونا گون بود رسانيد، ابواب شام دماني بر
وجنات احوال مخلص کشوده، تيماً اين معنيٰ را فتح
الباب فتوحات ديگر دانست، آخرالامر؛
چو دينم قوي بود و رايم درست
مدد بختم از غير يزدان نجست
مستعيناً من الله، يورش نموده قلاع بيرون را جبراً قهراً مسخر
گردانيد، و جمع کثير از مخالفان بقتل رسيده،
مابقي بقلعه اندرون پناهه بردند، و در عرض ده روز
باره برج آن قلعهء نيز بضرب توپ ويران شد، اهل
قلعه را چاره بجز طلب الامان نماند. از عالم مروت
جبلي زلات ايشان بعفو مقرون گشته، بجان و مال امان
يافتند، و اکثر ايشان در سلک ملازمان خاصه منتظم
شدند.
وبا آنکه قريب سي هزار کس و ودوازده هزار اسب و هفتهزار شتر
درين قلعه محصور بود، بعد از فتح هنوز آزوقه و ما
يحتاج چند ساله داشتند، و سيادت پناه مشار اليه که
قامت قابليتش از آرايش تعريف و توصيف مسعغني است،
بديدهء حقيقت بين مشاهده نموده، درحين تقبيل بساط
گردون مساط بمسامع عليه خواهد رسانيد، وچون از يمن
توجه و ارتباط حضرت عالم پناهي محب نيکخواه را
اينچنين فتح، که هيچ يک از سلاطين ايران را در هيچ
قرن وزمان ميسر نشده، که از جماعت روميه قلعهء
بجنگ و جدال توانند گرفت روي داده، سيادت پناه
مومي اليه را بجهت تبليغ اين اخبار مرخص ساخته
روانئه آستان عرش نشان نمود.
مترصدست که پيو سته گلشن التفات و اتحاد ر بزلال الفت و داد
شاداب داشته، برجوع خدمات و اشارات محرک سلسلهء
يگانگي باشند.
حق سبحانه و تعاليٰ ظلال ربوبيت را از وصمت زوال تطرق عين
الکمال مصون و محفوظ داراد. انه رؤف بالعباد.
تمت بالخير!
هن خط مير موصوف لاءِ شاهه عباس جيڪي تعريفي لفظ ڪتب آندا آهن،
اهي قابل غور آهن ۽ انهن مان اندازو ڪري سگهجي ٿو
ته مير معصوم پنهنجي دانشمنديءَ سان بادشاهه جي دل
۾ ڪيڏو نه وقار پيدا ڪيو هو ۽ اهوئي وقار سفارت جي
به ڪاميابيءَ جوضامن ٿيو.
------
|